بازدید رهبر معظم انقلاب از نمایشگاه كتاب تهران

رهبر معظم انقلاب صبح امروز به مدت یك ساعت و نیم از نمایشگاه بین المللی كتاب تهران بازدید كردند.

1397/02/22
|
08:48
|

به گزارش خبرگزاری صداوسیما به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری؛ در این بازدید كه آقای صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز حضور داشت، حضرت آیت الله خامنه‌ای از 50 غرفه دیدن كردند و ضمن گفت‌وگو با ناشران و شنیدن نكات و دغدغه‌های آنان در جریان تازه‌های نشر قرار گرفتند.
رهبر انقلاب اسلامی پس از بازدید، در سخنان كوتاهی، كتاب و كتابخوانی را یكی از ضرورت‌های زندگی آحاد مردم بویژه جوانان دانستند و افزودند: نقش كتاب یك نقش بی‌بدیل است، البته بهترین كتابها، كتابی است كه انسان را به سمت خداوند و ارزش‌های والا و انقلابی هدایت كند، و امیدواریم كتاب جایگاه حقیقی خود را در جامعه بیابد.


بخش‌‌هایی از حاشیه‌های این بازدید به قلم مهدی قزلی به شرح زیر است:
*خاطره‌ی جالب رهبر معظم انقلاب از مترجم كتاب خانواده‌ی تیبو
آقا رسیدند غرفه‌ی انتشارات نیلوفر، مثل همه جا خوش و بش كردند و از تازه‌ها سوال كردند. كتابی نظرشان را جلب كرد و پرسیدند این همان چهارجلدی قدیمی است؟ و جواب گرفتند بله. پرسیدند مترجمش چه كسی بود؟ گفتند ابوالحسن نجفی.
آقا گفت: آها ابوالحسن نجفی... بگذارید یك ماجرایی را تعریف كنم. سال‌ها قبل ابوالحسن نجفی با آقای مرحوم حبیبی و چند نفر دیگر از بزرگان ادبیات آمدند پیش ما. من پرسیدم «شما مترجم «خانواده تیبو» هستید؟» آقای نجفی از اینكه من اسم این رمان را بلدم تعجب كردند. بعد كه نشستیم من از رمان تعریف كردم و نقدی هم به ترجمه ایشان گفتم. آقای نجفی با تعجب بیشتر پرسید: «شما واقعا هر چهار جلد را خوانده‌اید؟ من اصلا فكرش را نمیكردم شما حتی اسمش را شنیده باشید!»
آقا با خنده ادامه داد: گفتم حالا خوانده بودم دیگر... خدا آقای ابوالحسن نجفی را بیامرزد. كتاب خانواده‌ی تیبو رمان خیلی خوبی بود كه متاسفانه در حد قدرش معروف نشد.
خانواده تیبو رمان بلندی است كه توسط روژه مارتن دوگار نویسنده فرانسوی و برنده جایزه نوبل ادبیات نوشته شده است.
این رمان از سویی به بررسی وقایع اروپا در سال‌های ابتدایی قرن بیستم و سال‌های جنگ اول جهانی می‌پردازد و از سویی دیگر همگام با آن شرح وقایع خانواده ثروتمند و فرهیخته فرانسوی یعنی خانواده تیبو را توصیف می‌كند.

*این كتاب را پنجاه سال قبل خوانده‌ام!
در غرفه‌ی نشر نگاه آقا مثل همه‌جا با غرفه‌دار سلام‌و‌علیك كردند. حرف‌هایی بینشان رد و بدل شد. غرفه‌دار خواست كتابی را به آقا بدهد. آقا لبخند زدند و گفتند: من این كتاب را 50 سال پیش خواندم.
«چشمهایش» - بزرگ علوی را میگفتند.
«چشم‌هایش» نام رمانی است از بزرگ علوی كه برای نخستین بار در سال 1331 شمسی منتشر شد.

*كتاب‌های تازه‌ای هست كه ندیدم
آقا وارد نشر نی شدند. قبلش سرشان را بلند كردند و اسم ناشر را بالای غرفه دیدند و آرام زیر لب گفتند: بشنو از نی... غرفه‌دار‌ها سلام كردند. آقا جواب دادند و پرسیدند: «چی دارید؟» درست مثل مشتری‌های دست‌به‌نقد. منتظر جواب غرفه‌دار نماندند و خودشان بین كتاب‌ها مشغول شدند به یافتن جواب. وزیر كتاب‌ورق‌زدن آقا را تماشا میكرد.
آقا سری تكان دادند و گفتند: عقب ماندم من از كتاب! كتاب‌های تازه‌ای هست كه ندیدم. صالحی گفت: كسی از شما جلوتر نیست. حرف آقا جدای از اینكه جلو باشند یا عقب، حرف یك كتابخوان حرفه‌ای است...

آقا و غرفه‌دار!
در یكی از غرفه‌ها قبل از رسیدن آقا، یكی از مدیران دولتی رفت داخل غرفه و كنار غرفه‌دار ایستاد.
وقتی آقا رسیدند، مدیر دولتی شروع كرد به گزارش دادن درباره‌ی وضعیت این انتشارات. حرفش كه تمام شد، آقا از غرفه‌دار اصلی پرسید: فقط كتاب ترجمه دارید؟
غرفه‌دار گفت: چهل درصد كتاب‌هایمان تألیف است.
مدیر وسط بحث آمد و گفت: باید به عرض برسانم این انتشارات چند دوره به عنوان ناشر نمونه... آقا رو به غرفه‌دار اصلی پرسیدند: كتاب جدید چی دارید؟ و غرفه‌دار جواب داد؛ و آقا هم تا آخر فقط خود غرفه‌دار را مخاطب قرار دادند...

شوخی رهبر انقلاب با یك غرفه‌دار: «این كتاب به درد ما نمی‌خورد!»
در غرفه‌ی انتشارات نورالزهرا (س)، آقا كتابی برداشتند و پرسیدند: این «ریحانه‌ی بهشتی» موضوعش چی هست؟
غرفه دارد توضیح داد كه كتابی است براساس روایات درباره بچه‌داری از پیش از بارداری تا به دنیا آمدن بچه.
آقا به‌شوخی گفتند: خب پس به درد ما نمیخورد!
همه آن‌هایی كه شنیدند، خندیدند...

دسترسی سریع